آیا ما از جهان پیرامون به ادراک رسیده ایم یا می رسیم ؟ این حرف ما نیست ، حرف فلاسفه است .
البته فلاسفه هم خود در پاسخ به این سوال در مانده اند حداقل حداکثرشان. اگر هم رسیده اند اطمینانی نیست.
از گذشته بجز قصه ای، از حال بجز لحظه ای و از آینده بجز هاله ای نیست، گذشته و آینده چون حقیقت عینی ندارند در حال چیزی بر آنها مترتب نیست و حال هم که خود در یک لحظه می گذرد و به گذشته می پیوندد.
جذابیت آنجا بیشتر می شود که این مزاج ثلاثه بر نهج امتزاج می نشینند و آنگاه عنصری به نام زمان را شاکل می شوند و زمان هرچند خود واقعیتی اعتباری است اما واقعیت جز از بستر آن و تبعاتش بر مدار حقیقت یا وهم مدور نمی گردد و این خود جای سوال است.
در پاسخ به سوال ابتدا که خود ام المسایل معرفت یا اساسا هر نوع شناختی است به چند طریق می توان گفت :
- آری به ادراک کامل از جهان پیرامون خود می توان رسید بشروطها و راههای صحیح تفکر من شروطها.
- خیر ما به هیچ ادراکی نخواهیم رسید چرا که عالم و ما فیهه توهمی ساختگی بیش نیست.
- دست هایی در این میان در کار است که درک مطلق را از ما سلب می کند.
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی که به جز روی خدا هیچ ندیدند
*
مردا خدا گرچه هزارند یکی اند
مستان هوا جمله دو گانه ست و سه گانه ست