سخنی در باب نوع پرداخت ما به فرهنگ دفاع مقدس و حقایق دیگر
انسان عادت دارد که اسطوره بسازد ، قصه پردازی کند و گذشته را با تبدیل کردن آن به نوستالژی و احساسات غریب ، از اکنون و آینده جدا کند ، شاید زیر بارِ سنگینِ بودن و زندگی کردن بتواند دوام بیاورد . گذشته ، حال و آینده تنها در مقام لفظ و اعتبار قابل تفکیک از یکدیگر هستند اما حقیقت این است که زمان یک رویه ی پیوسته است که فقط در عالم ماده و حس قابلیت تجزیه را دارد ، از همین جا است که خطای ما در درک حقیقت رخ می دهد و همواره و همیشه لحظه هایی را که در آن قرار داریم جدا و رها از حقیقتِ زمان که تحت ولایت امام زمان (عج) است ، می پنداریم . این پندار و درک اشتباه از جایگاه خود ، همه جا ما را به خطا می اندازد ، همه ی حقایق عالم هستی که توسط خداوند برای سیر استکمالی و رشدِ ما طراحی شده است را در محل وقوع زمانی و مکانی خود حصر و منجمد می کند ، انسان ها را با تبدیل کردن به اسطوره دست نیافتنی می کند ، از تاریخ در قالب قصه ها و داستان ها ، افساته می سازد ، و تنها چیزی که برای انسانِ زنده و محرکی که به همه ی گذشته و آینده اش احتیاج دارد تا نفس بکشد باقی می گذارد ، خاطره هاست .
عموم انسان ها با نوستالژی زندگی می کنند ، با اموری که احساسات و عواطفشان را تحریک کرده است و هرچه پیش می رود پرداختن به این نوع نگاه و احساس را بیشتر مورد توجه خود قرار می دهند و ابزارهای سرگرمی و فراغت ، همه در این جهت طراحی شده اند .
آیا می توان انسان امروز را بدون سینما و شهربازی و کافه ها و ... تصور کرد؟ او مجبور است برای فرار کردن از زیر بار حقیقت به این ساخته های دستِ ابناء خود پناه ببرد و حتی آنگاه که می خواهد یادی از حقیقت کند آن را در کتاب ها و فیلم ها و موزه ها محصور می کند و ارتباط آن را با اکنون خویش قطع می کند چون حوصله و ظرفیت تحمل آن را ندارد .
فرهنگ دینی و ملی ما مملو از مظاهری است که در خود آرمان و حرکت و پویایی داشته اند و اگر ما بخواهیم با آنها همچون اشیایی در موزه یا قاب هایی روی دیوار یا کتاب هایی که روی طاقچه خاک می خورند ، برخورد کنیم ، همه چیز تبدیل می شود به نوستالژی و رویا ، و یاد و ذکر و رغبت از دست می رود .
خطری که در بطن پرداختن ما به دفاع مقدس و فرهنگ جبهه وجود دارد ، همین منجمد کردن ارزش هاست ، بریدن ارتباط آن برهه ی هشت ساله که خود از پی یک تاریخ هزاروچهارصد ساله آمده بود ، از اکنونمان و محصور کردن ارزش ها همچون اشیا در موزه . اینگونه دیگر تذکری هم اتفاق نمی افتد. نه اینکه تصور کنیم تنها پرداختن به دفاع مقدس آن ارزش های الهی و عارفان ثاراللهی را به یاد ما می آورد ، شبه حقیقت بسیار گزنده تر از باطل است و انحرافی که از این طریق شکل بگیرد ، بسیار عمیق تر .
همه ی اشتباهات شاید از اینجا رخ می دهد که ما تفاوت یاد و خاطره و تذکر را که ناشی از در جریان بودن حقیقت هستند با نوستالژی و رویا و اسطوره سازی ، درک نمی کنیم و نادانسته ارزش هایمان را از حیات و روح جدا می کنیم . و تاسف انگیز تر این است که از روی ضیق صدر و کم ظرفیتی ، کمی آگاهانه به این کار می پردازیم چون تذکر و یاد به دنبالش تکلیف و وظیفه می آید و چه کسی است که تاب تحمل تکلیف را داشته باشد .
یاد شهید ، یاد ولایت می آورد
بیهوده نیست یاد شهیدان نمی کنند
یاد شهید و جنگ و جبهه تبعات دارد ، اما نوستالژی جنگ با چند قطره اشک و چند تا خاطره و دو سه بار "یادش بخیر" گفتن ، ختم به خیر می شود.