...

[بر سرِ کوی وصالش سرِ کاریم هنوز...][...اُرشُدنا الی الطّریق و اَوقفنی علی مراکزِ اضطراری]

...

[بر سرِ کوی وصالش سرِ کاریم هنوز...][...اُرشُدنا الی الطّریق و اَوقفنی علی مراکزِ اضطراری]

بایگانی

۳ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

به اعتباری به دو طریق می توان درباره ی دروغ و پنهان کاری واقعیت - یا هر مفهومِ دیگری - فیلم ساخت؛ نوع اول و البته آسان تر copy از مفهوم دروغ توسط فیلمنامه نویس و کارگردان و paste کردنِ آن در بیشتر سکانسها و پلان ها و روابطِ بین شخصیت ها و سوژه ها و مدلسازی آن در موسیقی متن و ... و به طور خلاصه فیلمی کاملاً درباره ی دروغ ساختن ، حتی بدون در نظرگرفتن اینکه این دروغ ها چرا در این فیلم جریان دارند؟ و از کجا آمده اند و به کجا می روند؟ و البته جواب مشخص است ، چون کارگردانِ هنرمند جایی دروغی شنیده - یا گفته! - و دلش خواسته که فیلمی در مذمت دروغ بسازد و یا اینکه مسئولین امر برای امر خطیر فرهنگ سازی کسی را برای بیان تصویریِ دروغ اجیر کرده اند. شما خودتان را جای مخاطب این فیلم بگذارید، نسبت به دروغ چه حسی پیدا می کنید؟

اما نوع دوم که کاری به مراتب مشکل تر از فیلمسازی نوع اول است تنها از هنرمندی بر می آید که سینما را خوب شناخته باشد و حداقل این اصول اولیه را استنباط کرده باشد که اولاً سینما وسیله نیست ، ثانیاً بوق تبلیغاتی هم نیست ، ثالثاً هدف هم نیست ، رابعاً پیچیدگی هایی دارد که نوع اول فیلمسازی را بر نمی تابد و ...

در روش دوم فیلمساز هیچگاه شروع به انتشار بی رویه ی موضوع مورد نظر خود (مثلاً دروغ) در طول وعرض و فرم و محتوای فیلم نمی کند چرا که ماهیت سینما را می شناسد و لوازم ابندایی در اختیار گرفتن آن را در اختیار دارد ، بلکه سعی در شکافتن آن و در نظر گرفتن علل غایی و فاعلی آن به وسیله ی علل صوری و مادی سینما می کند و موضوع مورد نظر خود را وقف داستان می کند نه اینکه داستان را بی کم و کسر وقف موضوع کند.

از نتایج این نوع روشمندی در طرح سوژه سینمایی ( همانطور که اشاره شد ) در نظر گرفتن تعاقب و توالی ساختار داستان و رئالیسم زیبایی است که داستان را محملی برای طرح موضوع کرده است نه اینکه موضوع را به زور ظواهر تکنیکی سینما بخواهد بر داستان بار کند .

" درباره ی الی ... " بدون شک به طریق دوم ساخته شده است و این بیش از اینکه به مسائل مورد توجه در سایر نقدها مرتبط باشد ، به شناخت اصغر فرهادی از سینما بر می گردد . فرهادی می داند سینما جایگاه موعظه نیست بلکه طریقی است برای همزبانی با مخاطب ، چرا که مخاطب خسته از درس گرفتن های روزمره می خواهد خود را بر پرده ی سپید سینما ببیند نه شخصیت های قمردرعقربی که  گویا فیلم نامه نویس دیالوگ ها را به آن ها تلقین کرده است . فرهادی خوب می داند که بسط سوژه تنها در محتوا کارساز نیست هرچند راهی است که باید طی شود .  ولی در فرم نیز این انبساط باید صورت پذیرد ، این تفاوت را در قیاس بین فیلمهای "درباره ی الی ..." و " کنعان " می توان به وضوح دید. مانی حقیقی (در مقام کارگردان) کنعان را در سیطره ی نفس خویش گرفته است چرا که می خواهد تفلسف کند نه اینکه مخاطب را همزبان خویش بسازد و این برای مخاطب خوشایند نیست چه اینکه نفس او(حقیقی) نسبت خاصی با حقیقت و حتی واقعیت مورد نظرش نیافته است. نمی خواهم بگویم اصغر فرهادی واصل کوی حقیقت است، بلکه او حداقل با دوربین ادا در نمی آورد -  کاری که مانی حقیقی در کنعان بسیار تکرار می کند -  و اینقدر سینما را بلد است که اگر حدیث نفس هم می گوید خودش را پنهان کند تا تماشاگر راحت فیلمش را ببیند ؛ بدون حضور او.

گرچه من داعیه ی شناخت تکنیک سینما را ندارم ولی" درباره الی .."  نقد تکنیکی نمی خواهد چرا که مخاطب از بدیهی و اولی ترین لوازم تکنیکی سینما (دوربین) تا عینی ترین آنها ( بازی ) را احساس نمی کند و فرصت کافی برای همراه شدن با داستان مصور اصغر فرهادی را می یابد . درباره الی یکی از بهترین نمونه هایی است که برای تلفیق فرم و محتوا می توان یافت. چه اینکه داستانِ مصور عام ترین تعریفی است که می توان از سینما کرد و مشخصاً بر دو رکن پابرجاست ؛ داستان و تصویر . هرکدام از این ها اگر نباشند ضعف های سینما سرباز می کنند و اصغر فرهادی نمی گذارد حداقل در آن دو ساعت تاریک و چندین روز بعد از آن به ضعف های آن فکر کنیم چرا که هنوز متاثریم.

درباره ی الی فیلمی درباره ی دروغ است و یا بهتر بگویم؛ فیلمی درباره ی پنهان کردن واقعیت، مفهومی که کمابیش با آن روبرو هستیم ، نوعی سانسور کردن واقعیتها نه به میل خویش بلکه به جبر اجتماعی که درآن زیست می کنیم... و عاقبت مرگ است هم برای آنکه سانسور شد و هم برای آنکه سانسور می کند ، برای اولی یک مرگ دفعی تلخ و برای دومی مرگ تدریجی تلخ تر از آن. فیلم به طور شاخص مولفه های سینمای پست مدرن را دارد و این تشابه را به محتوای خود نیز راه داده است ، آنجا که شهاب حسینی ( اسم شخصیت داخل فیلم را فراموش کرده ام ) درباره ی علت جدا شدنش از همسرش به الی می گوید: " به این نتیجه رسیدیم یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه " نا خودآگاه این قرابت معنایی برایم پدید آمد که پایان تلخ پست مدرنیسم بهتر از تلخیه بی پایان مدرنیته است (غربی ها گویا می خواهند به مرگ بگیرند تا به تب راضی شویم ) و این اصل که در بیشتر زوایای فکری جوامع غربی اعم از فردی ، خانوادگی و اجتماعی ( نه نظامهای غربی چرا که دولت های غربی هنوز مدرنیسم را بهترین شریعت برای تحقق بهشت موعود می دانند ) به طور غیر ارادی رخنه کرده است، حالا توسط یک فیلم استخوان دار به مردمی که رویای مدینه فاضله را در سر دارند تقدیم می شود و اصلی هست که می گوید : تاثیر پیام در قدرت انتقال آن است (البته این اصل خودساخته است)

اینکه الی بلاخره الهام بود یا المیرا یا الناز یا ...  نیز شاید در ادامه ی همان ماهیت پست مدرنیستی فیلم بحران هویتی را تذکر می دهد که مختوم محتومش نیهیلیسم است . مخاطب بلاخره چیز خاصی از الی نمی فهمد و الی در ذهن تماشاگر بی هویت می ماند .

این را مطمن نیستم -  چون تفکرات فیلمساز را آنطور که باید نشناخته ام  - که اصغر فرهادی می خواهد هشدار دهد یا دعوت کند و درباره ی الی ... انذار است یا تبشیر ، اما کدام بشارت درتاریخ ، اینگونه تلخ و دوست نداشتنی بوده است؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۸۸ ، ۲۳:۰۸
مصطفی عمانیان